فقط پایین 18 سال بیان تو!
GoOoOoOoD GIrL شوخیدم!
* وقتی شخصی حتی به چیزای الکی زیاد میخنده ،مطمئن باشيد که عمیقا غمگینه . * وقتی کسی زیاد میخوابه ، مطمئن باشيد که تنهاست . * وقتی شخصی کم حرف میزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سریع میگه ، مطمئن باشيد كه رازی رو حفظ میکنه . * وقتی کسی نمیتونه گریه کنه نشون دهنده شکنندگی و ضعف اونه . * وقتی کسی غیر عادی غذا میخوره بدونید که اضطراب داره . * وقتی کسی واسه چیزای کوچیک گریه میکنه ، یعنی دل بی گناه و نرمی داره . * اگه کسی به خاطر چیزای احمقانه و کوچیک از دستت عصبانی شد ، یعنی که خیلی دوستت داره . انسانهای قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند . حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند "من خوب هستم" این متن را برای کسی بفرست که قوی است ،همان کاری که من کردم. تغییر درپیش است." کارما" اندوه تو را دید و گفت "دوران سختی به پایان رسید" یکی از فانتزیام اینه که ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﺑﺮﻗﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺎﻻ ... ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﻧﮕﺎﻫﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ، ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﺑﺸﯿﻢ ، ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﻻ ، ﺍﻭﻥ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﻬﻮ ﺷﯿﻢ یکی از فانتزیام اینه که تو مه پنهان شم یکی از فانتزیام اینه یه لامبورگینی رونتون بخرم پشتش بنویسم یکی از فانتزیام اینه که یکی از فانتزیام اینه که .. افت تحصیلی پیدا کرده اید؟ روابط عمومي افق اعلام کرده که ... یکی از فانتزیام اینه که ... يکي از فانتزيام اينه که ... یکی از فانتزیای من اینه که سیگارمو با فندک زیپو روشن کنم بعد فندک رو پرت کنم پشت سرم پمپ بنزین منفجر بشه منم خونسرد بیام طرف دوربین از کادر خارج بشم … یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید ! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم یا ویلا یا شایدم صد میلیارد پول نقد یا … هیییییییی ! بدید به فقرا … یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم و وختی میرم خونه عربده بکشم عیاااااال! بعد زنم خودش بره کمربندو بیاره بگه عاغامون بگیر بزن سیاهو کبودم کن ، تو نزنی کی بزنه ؟؟؟ یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه ! یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخدرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!! یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … ! کاش می فهمیدی گرگ هم که باشی شـده ام مـعـادلہ ے چنـد مَـجهـولے بندهای به خدا گفت: دنــــــــــیا اگه مردونـــــــگی ســــــرش میشد همه افراد خوشبخت خدا را در دل دارند من از آغاز می ترسم گفتی دوست دارم به اندازه ی همه ی قطرات بارونی که به صورتت میخوره !!! منم گفتم دوست دارم !! بدون توجه به چتری که روی سرت داشتی........!!!!!!!
برم امریکا تو جلسه معرفی شرکت کنم .
همین وسط ها ی جلسه گوشی Glx ام زنگ بزنه
منم بگم sorry و به راحتی گوشی رو از جیبم در بیارم و در حالی که بقیه
دارن به من میخندند یهو گوشی یکی شون زنگ بزنه ولی هر کاری کنه
گوشی جدید apple اش از جیبش در نیاد . منم یه پوزخند بزنم و
در حالی که بقیه دارن با تعجب به من نگاه میکنند و میگند wait , wait !!!
تو افق ناپدید شم :)
بعد فانتزیایی که میان تو مه محو شن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !!!!
(عاقبت فرار از مدرسه)
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم!
تهیه کننده برنامه کودک بشم بعدش
بجا این خاله ها،
عمه بیارم!
مشروط میشوید؟
هی زرتو زرت شکست عشقی میخورید؟
ترشیده اید؟
به افق بپیوندید
ما محوتان میکنیم
محوستان شریف
با مجوز رسمی از وزارت افق!!
ظرفيت افق تکميل شده
بريد يه جاي ديگه محو بشيد جون مادرتون!
حالا من کجا محو بشم؟!
سعی كنم بيدار بمونم
و ببينم كی خوابم ميبره
ولی همیشه باز صبش پاميشم يادم نيس!
به بچه ۲ ، ۳ ساله پیدا کنم
بهش بگم مامانتو گرگ خورد
انقده خوبه!
بعد بگن نه دیوونه تو پراید برنده شدی !!!!!
بعد دیگه از شدت خوشحالی سکته کنم و به رحمت ایزدی بپیوندم …
بعد منم بگم پاشو ضعیفههههه شووووما تاج سره مایییییی …
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!
برای این که تنهایم ، تو را نمی خواهم
برعکس
برای این که میخواهمت ، تنهایم . . .
عاشق بره ای خواهی شد
که تو را به علف خوردن وا می دارد
و رسالت عشق این است
شدنِ آنچه نیستی !
ایـن روزهـا
هـیـچ ڪس …
از هـیـچ راهے
مـرا نـمـیـفهمـَد …
کودکے هایمــــ عاشقــــ تابــــ بازےبود...
تابــــ مے خورد و مےخندید
بزرگے هایمــــ همــــ تاب بازے را دوستــــ دارد...
هر از گاهےدستــــ بے تابے هایمــــ را مے گیرد و بهــــ تابــــ بازے مے برد!
نمے دانمــــ چهــــ رازے در میانــــ استــــ...
ولے همینــــ کهــــ بے تابے هایمــــ را بهــــ تابــــ مےسپارد
دیگر بے تابــــ نیستمــــ!
بزرگے هایمــــ تابــــ مے خورد و مے خندد...!
تو را برا ےتو دوستـــ دارمـــ
و زندگے را برا ےنفســـ ها ے تـــو
اگر سرنوشت مرا نوشته ای، پس چرا دعا كنم؟
خدا گفت:
شايد نوشته باشم هر چه دعا كند. .
اســــــــمش دخــــــترونه نـــــبود !
پس تو را چه غم که اینقدراحساس تنهایی میکنی
بدان در تنها ترین لحظات و در هر شرایط
خداوند با توست
من از پرواز می ترسم
من از آغاز یک پرواز بی احساس می ترسم!
من از تکرار می ترسم
من از انکار می ترسم
من از تکرار انکار همین احساس می ترسم!
من از سوختن نمی ترسم
من از ساختن نمی ترسم
من از ساختن کنار سوختن احساس می ترسم!
من از تاختن نمی ترسم
من از باختن نمی ترسم
من از تاختن برای باختن احساس می ترسم!
من از احساس می ترسم
من از آغاز یک پرواز بی احساس
واسه تکرار انکار دل حساس می ترسم!
من از احساس می ترسم
من از تاختن برای باختن احساس
برای سوختن و ساختن کنار این دل حساس می ترسم!
من از پرواز بی احساس می ترسم
[-Design-] |